داستانی از دکتر علی شریعتی

ساخت وبلاگ

دکتر علی شریعتی

 

یک روز ، درست یادم هست ، سالهای پرهیاهو و آشفته جنگ دوم بود. این جنگ عجیب ! جنگی که نه تنها همه حسابهای دنیا را به هم زد بلکه علم را بی آبرو کرد و فلسفه رایج تاریخ را که قرن نوزدهم به آن می بالید بر باد داد و یک بار دیگر ، مثل صدها بار دیگر ، اما این بار از همه دندان شکنانه تر ، نشان داد که تاریخ و جامعه یعنی “انسان” همیشه با “حساب و کتاب” های فلسفه و علم و منطق و موازین عقلی جور نمی مانند .

 

نه تنها در قالبها و فرمولهایی که ما برایش طرح می کنیم نمی گنجند ، که به خلق و خو و رسم و راه معمول خویش هم همیشه وفادار نیستند . مگر ندیدیم که تاریخ از کمون اولیه به سِرواژی و از آن به فئودالیته و از آن به بورژوازی آمد و از آن به مرحله سرمایه داری صنعتی و امپریالیسم اقتصادی رسید و در این مسیر ، همه در انتظار ظهور پرولتاریا بودند که قیام کند و بر کاپیتالیسم بشورد و پس از جنگی انقلابی ، پیروزی قطعیی را که جبر تاریخ مقدّر کرده بود به دست آورد و ناگهان طوفانی برخاست و جهان زیر و زبر شد و آنچه در وهم کسی هم نمی گنجید در متن تاریخ و بر روی زمین پدید آمد و درست در همان هنگام که باید شاهد جنگ پرولتاریا با سرمایه داری می بودیم ، دیدیم که این دو با هم همدست و همگام و همدل شده اند و با فاشیسم که هیچ کس نمی دانست و نمی داند که چه صیغه ای است ، از کجا آمد و چگونه سر زد ، می جنگند ! فاشیسم ، بربریتی که نه تنها حساب و کتابهای جهان را بر هم زد ، بلکه “دیالکتیک” را هم خجالت زده کرد و جبر تاریخ را مبهوت و انگشت به دهان !

 

سالهای جنگ بود ، سرخ و سیاه ، کارگر و سرمایه دار هر دو یک “تز” شده بودند و با “آنتی تز” نوظهور ِ غیر منتظره فاشیسم می جنگیدند و دو نقیض که هزاران سال است منطق ، محال می داند و عقل ، تصورش را هم نمی کند ، با هم جمع شدند و چه جمعی ! و علیه دشمن مشترکشان ( اشتراک دو نقیض هم از آن حرفهاست ! ) جنگی بر پا کردند که ما در آن “رُل نعش” را بازی کردیم و چه ماهرانه ! یعنی دمرو افتادیم تا آن دو تز و آنتی تز که همزیست شده بودند از پشت و پهلوی ما عبور کنند و ما ، ملتی دو هزار و پانصد ساله و بلکه بیشتر ،تبدیل به “پل” شویم در زیر سُم قدّاره بندانِ غارتگر و خویشاوندی که یکی آزادی را مسخره کرده است و دیگری سوسیالیسم را و هر دو ، ما مومنین ساده دل روشنفکر نیم بند را !

به هر حال ، سالهای خون و ویرانی و شکست و پیروزی بود ؛ سالهایی که حال ما مصداق شعر شاعر شده بود که :

میان ابرو و چشم تو ، گیر و داری بود

در آن میانه شدم کُشته ، این چه کاری بود ؟

و جنگ جهانگیری که در آن هر کدام پیروز شده بودند ، سهم ما معیّن و مقدّر ما محفوظ بود :”نان خاک اره” و “نجابت ملّی”! اما ، نه ، از فیض عظمای دیگری هم برخوردار بودیم و آن “مباحثه” بود و انجام رسالت روشنفکران ما که عبارت بود از مبارزه با مذهب و مجاهده در راه اثبات فلسفی و علمی و تاریخی و دیالکتیکی و طبقاتی و سوسیالیستی و پرولتاریایی ِ حقانیت خلافت بلافصل و امامت و ولایت استالین ، معلم خردمند بشریت ، و توجیه اعمال و رفتار و گفتار او از طریق احادیث موثق و روایات مستند و منصوص رسیده از حضرت ختمی مرتبت ، عقل کل و ختم رسل. و کوشش در پخش رساله های عملیه و عمل به فتاوای صادر شده و خلاصه ، کما فی السابق سینه زنی و مسئله گویی و تقلید از نایب امام و تعظیم “شعائر” و حفظ “بیضه سوسیالیسم”!

 

فرقی ندارد، مگر تغییر اسم و رسم ، آدم را عوض می کند ؟ اما نه ، فرقی داشت ، در آنجا علما عقاید و احکام را از چهار منبع استخراج می کردند : کتاب و سنت و عقل و اجماع و در این جا ، روشنفکران عقل و اجماع را پاک مرخص کردند و ماند کتاب و سنت که آن هم تاویل و تفسیرش عمل ِ خلیفه وقت بود !

و خلافت هم نه بر اجماع سنّی و وصایت شیعی ؛ که بر شیوه زیدی : القائم بالسیف !

 

اخبار دیدنیها سرگرمی ادب شعر ...
ما را در سایت اخبار دیدنیها سرگرمی ادب شعر دنبال می کنید

برچسب : داستان , انقلاب , علی, شریعتی , دکتر , دکتر علی شریعتی, کتاب, قصیه , نویسنده : مبین مسعودی iraniannew بازدید : 240 تاريخ : پنجشنبه 4 آذر 1395 ساعت: 3:18